کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آتشی شدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. شُ دَ) (عا.) عصبانی شدن .
-
جستوجو در متن
-
آتشین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص نسب .) آتشی ، از آتش .
-
آذری
فرهنگ فارسی معین
(ذَ) (ص نسب .) منسوب به آذر، آتشی .
-
شمخال
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) حربة آتشی سرپر که سربازان قدیم بکار می بردند.
-
آتش
فرهنگ فارسی معین
پارسی ( ~ِ ) (اِمر.) 1 - تبخال ، تاول های روی لب . 2 - آتشی که پارسیان در آتشکده می افروختند.
-
صاعقه
فرهنگ فارسی معین
(عِ قَ یا قِ) [ ع . ] (اِ.) آذرخش ، آتشی که بر اثر رعدوبرق شدید پدید آید.ج . صواعق .
-
پروازه
فرهنگ فارسی معین
(پَ زِ) (اِ.) 1 - توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند. 2 - آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند. 3 - ریزه های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و داماد می ریزند. 4 - عیش و خرمی .
-
سوزن
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.) 1 - میلة کوچک فلزی و نوک تیز که ته آن سوراخی دارد، نخ را از آن بگذرانند و آن در دوخت و دوز به کار می رود. 2 - میله ای که در اسلحة آتشی به فشنگ برخورد کرده آن را محترق سازد. 3 - (عا.) آمپول ، سرنگ . ؛ جای ~سوزن انداختن نیست کنای...
-
هفت حرف
فرهنگ فارسی معین
( ~. حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) بیست و هشت حرف الفبا را به چهار بخش (هر یک شامل هفت حرف ) بنابر انتساب آن ها به عناصر اربعه - تقسیم کنند: اینچنین : هفت حرف آبی : ج ، ز، ک ، س ، ق ، ث ، ظ . هفت حرف آتشی : ا، ه ، ط ، م ، ف ، ش ، ذ. هفت حرف خاکی : د، ح ،...