کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابگینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبگینه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - شیشه . 2 - پیمانه یا ظرف بلوری . 3 - الماس . 4 - تیغ . 5 - کنایه از: آسمان .
-
واژههای همآوا
-
آبگینه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - شیشه . 2 - پیمانه یا ظرف بلوری . 3 - الماس . 4 - تیغ . 5 - کنایه از: آسمان .
-
جستوجو در متن
-
آب خشک
فرهنگ فارسی معین
(بِ خُ) (اِمر.) شیشه ، آبگینه ، بلور.
-
آب بسته
فرهنگ فارسی معین
(بِ بَ تِ) (اِمر.) 1 - شیشه ،آبگینه ، بلور. 2 - ژاله ، شبنم . 3 - تگرگ ، یخ .
-
چینی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - اهل چین . 2 - هر چیز ساخته شده در چین . 3 - ظروف آبگینه که در قدیم از چین می آوردند.
-
کاچ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آبگینه . 2 - شیشة ساییده شده که کاسه گران روی طبق و کاسة ناپخته مالند.
-
مینا
فرهنگ فارسی معین
[ اَوِس . ] (اِ.) 1 - آبگینه ، شیشة شراب ، پیاله . 2 - لعابی آبی رنگ که با آن نقره و طلا را نقاشی می کنند. 3 - لایة بیرونی دندان . 4 - نام گلی زیبا. 5 - پرنده ای است از راستة سبک بالان با پرهای سیاه و قهوه ای .