کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابلاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابلاغ
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .)رسانیدن ج . ابلاغات .
-
جستوجو در متن
-
ابلاغیه
فرهنگ فارسی معین
(اِ یِّ یا یَُ) [ ع . ] (اِ.) ورقه ای که از طرف مقامات ذی صلاحیت صادر شود و مطلبی را ابلاغ کنند.
-
اخطار
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) در خطر افکندن . 2 - ابلاغ و اعلام کردن . 3 - (اِ.) آگهی ، اعلام .
-
بخشنامه
فرهنگ فارسی معین
(بَ مِ) (اِمر.) حکم یا دستوری که از طرف مسؤلین سازمان برای اطلاع تمام کارکنان یک مؤسسه ابلاغ شود.
-
اجراییه
فرهنگ فارسی معین
(اِ یِ) [ ع . اجرائیه ] (ص نسب .) مؤنث اجرایی . ؛ ورقة ~ ورقه ای است که به منظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست ، از طرف اجراء دادگستری یا ثبت به وی ابلاغ و پس از مهلت مقرر، اجرا شروع می شود.
-
اولتیماتوم
فرهنگ فارسی معین
( اُ تُ) [ فر. ] (اِ.) آخرین شرطی که از طرف یک دولت (به طور تهدیدآمیز) به دولت دیگر ابلاغ شود، و در صورت عدم قبول طرف مقابل ، قطع رابطة دو دولت و یا جنگ آغاز گردد، اتمام حجت ، زنهاره (فره ).