کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبزی
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) جانوری که در آب زندگی می کند.
-
واژههای همآوا
-
آبزی
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) جانوری که در آب زندگی می کند.
-
جستوجو در متن
-
آبشش
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (اِمر.) دستگاه تنفسی جانوران آبزی .
-
آکواریوم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) مخزن شیشه ای که در آن آب می ریزند و انواع ماهی زینتی را در آن نگه داری می کنند، آبزی دان . (فره ).
-
زالو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جانوری است آبزی از ردة کرم های حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش هایی است که به وسیلة آن ها خود را به حیوانات می چسباند و خون آنان را می مکد.
-
ماهی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جانوری است آبزی و خونسرد با بدن پوشیده از فلس و چشمان مسطح که انواع گوناگون دارد.
-
قورباغه
فرهنگ فارسی معین
(غِ)(اِ.) جانور دوزیست از تیرة غوکان ، معمولاً آبزی که دم و گردن ندارد دارای پوست صاف و دست و پای پره دار با جهش سریع .
-
سنجاقک
فرهنگ فارسی معین
(سَ قَ) [ تر - فا. ] (اِ.) حشره ای است از راستة برگ بالان که دارای چهار بال نازک طویل می باشد. نوزادش پس از خروج از تخم ابتدا آبزی است و پس از تبدیل شدن به جانور کامل از آب خارج می شود.