کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابتداء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ابتداع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نوآوردن ، چیز تازه ای آوردن . 2 - بدعت نهادن .
-
جستوجو در متن
-
ساران
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ابتداء، آغاز.
-
حدثان
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) آغاز، ابتداء چیزی .
-
ازل
فرهنگ فارسی معین
(اَ زَ) [ ع . ] (اِ.) زمان بی ابتداء.
-
دخش
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) 1 - آغاز، ابتداء. 2 - آغاز معامله . 3 - دستلاف .
-
مبتدا
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . مبتداء ] (اِ.) آغاز شده ، چیزی که در ابتداء واقع شده باشد.
-
انبه
فرهنگ فارسی معین
(اَ نِ) [ هند. ] (اِ.)درختی تناور، در جنگل - های هندوستان می روید میوه اش ابتداء ترش مز ه می باشد و بعد شیرین می شود و آن را خام می خورند و از آن مربا و ترشی هم درست می کنند.
-
ابتدا
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع ابتداء. ] (مص ل .) (اِ.) 1 - شروع و اول هرکار و هرچیز، آغاز، نخست . اول ، مبداء. مق انتها. 2 - آغاز کردن ، شروع کردن . 3 - در علم نحو عاری کردن لفظ از عوامل لفظی برای اسناد. ؛~ به ساکن الف - آوردن کلمه ای که حرف اول آن ساکن باشد. ب - بی ...