کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أُذُنَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اذن
فرهنگ فارسی معین
(اُ ذُ) [ ع . ] (اِ.) گوش .
-
اذن
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) رخصت دادن ، اجازه دادن . 2 - (اِمص .) فرمان ، رخصت ، اجازه .
-
اذن دادن
فرهنگ فارسی معین
(اِ. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) رخصت دادن ، جایز شمردن ، مرخص کردن .
-
واژههای همآوا
-
ازن
فرهنگ فارسی معین
(اُ زُ) [ فر. ] (اِ.) ترکیبی است از اکسیژن به صورت 3 o خاصیت اکسیدکنندگی آن بسیار زیادتر از اکسیژن است به طوری که نقره را اکسید می کند. به میزان کم در هوا موجود است و به صورت متراکم در لایة بالایی جو زمین وجود دارد. باکتری کش و رنگ زداست .
-
اذن
فرهنگ فارسی معین
(اُ ذُ) [ ع . ] (اِ.) گوش .
-
اذن
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) رخصت دادن ، اجازه دادن . 2 - (اِمص .) فرمان ، رخصت ، اجازه .
-
جستوجو در متن
-
استیذان
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) اجازه خواستن ، اذن طلبیدن .
-
بار خواستن
فرهنگ فارسی معین
(خا تَ) (مص م .) اجازة ورود طلبیدن ، اذن دخول خواستن .
-
رخصت
فرهنگ فارسی معین
(رُ صَ) [ ع . رخصة ] 1 - (اِمص .) اجازه ، دستور، اذن . 2 - (اِ.) جواز، پروانه .
-
غوش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = گوش : 1 - گوش ، اذن . 2 - جایی از آلات موسیقی ذوات الاوتار که روده یا سیم بدان بندند.