کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَهْلِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آهل
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (ص .) مردی که زن و فرزند داشته باشد.
-
اهل
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خانواده . 2 - مردمی که در یک جا ساکن باشند. 3 - (ص .) شایسته ، سزاوار. 4 - نجیب ، اصیل . 5 - آن که در جایی زاده شده . 6 - خواستار، وابسته یا معتاد به چیزی . 7 - آن که دارندة خصوصیتی است . ج . اهالی .
-
اهل بخیه
فرهنگ فارسی معین
(اَ لِ بَ یِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - اهل فن . 2 - رازدار.
-
اهل تمیز
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ تَ) [ ع . ] (اِمر.) هوشیاران ، دانشمندان .
-
اهل کتاب
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ کِ) [ ع . ] (اِمر) پیروان مذاهبی که دارای کتاب هستند و عبارتند از:مسلمانان ، یهودیان ، زرتشتیان و مسیحیان .
-
اهل الذمه
فرهنگ فارسی معین
(اَ لُ ذِ مِّ) (اِمر.) اهل کتاب ، از یهود و نصارا و زردشتیان که جزیه پردازند و در پناه مسلمانان باشند.
-
واژههای همآوا
-
آهل
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (ص .) مردی که زن و فرزند داشته باشد.
-
اهل
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خانواده . 2 - مردمی که در یک جا ساکن باشند. 3 - (ص .) شایسته ، سزاوار. 4 - نجیب ، اصیل . 5 - آن که در جایی زاده شده . 6 - خواستار، وابسته یا معتاد به چیزی . 7 - آن که دارندة خصوصیتی است . ج . اهالی .
-
جستوجو در متن
-
بومی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به بوم ، اهل محل ، اهل ناحیه ، محلی .
-
رازی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به ری ، اهل ری .
-
ژیگولو
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (ص .) جوانی که به ظاهر خود زیاد می رسد و اهل خوشگذرانی می باشد.
-
آذری
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص نسب .) 1 - اهل آذربایجان . 2 - نام زبان قدیم سکنة آذربایجان .
-
اهالی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ اهل ؛ ساکنان ، مردمان ، کسان .