کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آوازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آوازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) ( اِ.) 1 - صیت ، شهرت . 2 - صوت ، آوا. 3 - نغمه ، ترانه .
-
آوازه
فرهنگ فارسی معین
افگندن ( ~. اَ گَ دَ) (مص م .) 1 - شهرت دادن . 2 - شایعه کردن .
-
واژههای مشابه
-
آوازه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) 1 - شهره شدن . 2 - مایة عبرت گشتن .
-
آوازه خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا. ص مر.) کسی که آواز خواند، خوانندة حرفه ای .
-
جستوجو در متن
-
صیت
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِ.) آوازه ، شهرت .
-
غناگر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) آوازه - خوان .
-
دمکش
فرهنگ فارسی معین
(دَ کِ) (ص فا.) 1 - کمک آوازه خوان ، کسی که پس از آوازه خوان دیگر آواز خواند تا او نفسی تازه کند. 2 - تشکچه ای که برای دم کشیدن برنج بر روی دیگ می گذارند.
-
نامجو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (ص فا.) 1 - کسی که در پی آوازة ، نیک است . 2 - دلیر، شجاع .
-
کر
فرهنگ فارسی معین
(کُ رْ) [ فر. ] (اِ.) گروهی آوازه خوان که آواز دسته جمعی اجرا می کنند.
-
مغنی
فرهنگ فارسی معین
(مُ غَ نّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آوازه خوان ، سرودگوی . 2 - مطرب .
-
دمدمه
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ مِ) [ ع . دمدمة ] (اِ.) 1 - با خشم سخن گفتن . 2 - شهرت ، آوازه . 3 - صدا، آواز. 4 - افسون ، مکر.
-
نام
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - اسم ، لفظی که برای نامیدن کسی یا چیزی به کار می رود. 2 - شهرت ، آوازه (خوب ). مق ننگ . 3 - کلمه ، لفظ . 4 - صورت ظاهر. 5 - نشان ، اثر.
-
طنطنه
فرهنگ فارسی معین
(طَ طَ نِ) [ ع . طنطنة ] 1 - (مص م .) به صدا درآوردنِ طشت ، زنگ و مانند آن . 2 - (اِ.) صدای رود، طنبور و مانند آن . 3 - آوازه ، کّر و فر.