کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهستهبهعقب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آهسته
فرهنگ فارسی معین
(هِ تِ) (ص . ق .) 1 - کند. 2 - آرام ، ساکت . 3 - مهربان . 4 - باوقار. 5 - بردبار.
-
عقب
فرهنگ فارسی معین
(عَ قِ یا قَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) پاشنة پا. 2 - فرزند، نسل ؛ ج . اعقاب . 3 - (ق .) در فارسی به معنای پشت سر. 4 - (ص .) دارای فاصلة دورتر یا کمی دورتر. 5 - (عا.) مقعد.
-
آهسته کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) نرم خو، ملایم .
-
به
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) درختی است مانند درخت سیب که پشت برگ هایش کرک دار است . میوه اش زرد و خوشبو و کرکدار که در پاییز می رسد. میوه و تخم میوه اش برای سینه و ریه نافع است .
-
به
فرهنگ فارسی معین
صرافت کاری افتادن (بِ. صِ فَ تِ اُ دَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) به انجام کاری وسوسه شدن .
-
به
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (حراض .) 1 - به وسیلة ، توسط . 2 - سوگند، قَسم مانند: به خدا، به جان تو. 3 - به سویی ، به طرف . 4 - برای ، به خاطر. 5 - بر روی ، بر.
-
به
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ په . ] (ص .) خوب ، نیک .
-
عقب افتاده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اُ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - کسی که در انجام کار یا کسب دانش از دیگران عقب تر باشد. 2 - ناقص ، معلول .
-
عقب مانده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) نک عقب افتاده .
-
عقب گرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ ع - فا. ] (مص مر.) 1 - برگشت به عقب و آن چنان است که شخص روی پنجة پای چپ نیم دایره به سمت چپ بچرخد و سپس پای راست را به پای چپ بپیوندد. 2 - به قهقرا برگشتن .
-
عقب نشینی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - ترک مواضع نظامی در هنگام جنگ . 2 - بازگشتن به عقب تر از جای خود یا دست کشیدن دایم یا موقت از آن چه دشوار یا نپذیرفتنی است .
-
به لیمو
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ فا - سنس . ] (اِ.) 1 - درختچه ای از تیرة شاه پسندیان که برگ های آن طعم تند و کمی تلخ دارد و گل های کوچکش به صورت سنبله های متعدد در انتهای محور ساقه می روید. 2 - شربتی که از جوشاندن میوة به و اضافه کردن آب لیمو تهیه می شود.
-
به مجرد
فرهنگ فارسی معین
(بِ. مُ جَ رَُ دِ) [ فا - ع . ] (ق مر.) در حال ، بلافاصله .
-
سر به
فرهنگ فارسی معین
زیر ( ~ . بِ) (ص مر.) کنایه از: محجوب ، فروتن .
-
سر به
فرهنگ فارسی معین
هوا ( ~ . بِ هَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی توجه ، بازی گوش ، بی دقت .