کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ آلت ؛ وسایل .
-
جستوجو در متن
-
کاچار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آلات و ادوات ، اسباب خانه .
-
سازوبرگ
فرهنگ فارسی معین
(زُ بَ) (اِمر.) تجهیزات ، ابزار و آلات .
-
شیشه گر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص شغل .) کسی که آلات و ادواتی از شیشه درست کند.
-
آهنگر
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) [ په . ] ( اِ. ص .) کسی که پیشه اش ساختن آلات و ادوات آهنی است ، حداد.
-
آتش بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - بازی با آتش . 2 - افروختن آلات و ادواتی که با باروت به صورت گوناگون ساخته می شود.
-
ذوی الاوتار
فرهنگ فارسی معین
(ذَ وِ لْ اَ) [ ع . ] (ص مر.) آلات موسیقی زهی .
-
راز
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) 1 - یکی از آلات بنایان ج . رازه . 2 - گلکار، طیان .
-
سنج
فرهنگ فارسی معین
(س یا سَ) (اِ.) یکی از آلات موسیقی و آن دو صفحة مدور فلزی است که با دست به هم کوفته می شود.
-
ملاهی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جِ ملهی ؛ آلات و ادوات لهو و لعب .
-
قلمکار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر - فا. ] (اِمر.) پارچه ای که با آلات چوبی دستی روی آن نقش و نگار چاپ کرده باشند.
-
قانون
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) یکی از آلات موسیقی شبیه به سنتور که با انگشتان دست نواخته می شود.
-
بربط
فرهنگ فارسی معین
(بَ بَ) [ معر. ] ( اِ.) عود،از آلات موسیقی شبیه تار که کاسه اش بزرگتر و دسته اش کوتاه تر است .
-
تار و تنبک
فرهنگ فارسی معین
(رُ تُ بَ) (اِمر.) 1 - تار همراه تنبک . 2 - آلات ضرب و نوازندگی .