کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آفق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
افق
فرهنگ فارسی معین
(اُ فُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کرانه ، ناحیه . 2 - نیم دایره ای که در امتداد آن ، چشم کرة زمین را می بیند. ج . آفاق .
-
واژههای همآوا
-
افق
فرهنگ فارسی معین
(اُ فُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کرانه ، ناحیه . 2 - نیم دایره ای که در امتداد آن ، چشم کرة زمین را می بیند. ج . آفاق .
-
جستوجو در متن
-
شفق
فرهنگ فارسی معین
(شَ فَ) [ ع . ] (اِ.) سرخی افق پس از غروب آفتاب .
-
آفاق
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ افق . 1 - کرانه های آسمان ، دشت . 2 - عالم ، جهان .
-
افقی
فرهنگ فارسی معین
(اُ فُ) (ص نسب .) موازی ، منسوب به افق . خط راست موازی سطح زمین .
-
ارتفاع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برخاستن ، بلند شدن . 2 - (اِ.) جمع آوری محصول . 3 - بلندی ، اوج . فاصلة بین رأس تا ضلع روبرو. 4 - حاصل زراعت . 5 - بلندی سطح زمین نسبت به سطح دریا. 6 - فاصلة ستاره از افق .