کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آشنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آشنا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) شنا، شناوری .
-
آشنا
فرهنگ فارسی معین
(شْ یا ش ِ) [ په . ] (ص .)1 - شناخته ، غیر از بیگانه . 2 - خویش ، نزدیک . 3 - دوست ، یار. 4 - موافق ، سازگار. 5 - کسی که از کاری اطلاع و آگاهی داشته باشد.
-
واژههای مشابه
-
اشنا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = آشنا: 1 - (اِ.) شنا، شناوری ، آب ورزی . 2 - (ص فا.) شنا کننده ، شناگر.
-
اشنا
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِ.) گوهر گرانبها، گوهر گرانمایه .
-
واژههای همآوا
-
اشنا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = آشنا: 1 - (اِ.) شنا، شناوری ، آب ورزی . 2 - (ص فا.) شنا کننده ، شناگر.
-
اشنا
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِ.) گوهر گرانبها، گوهر گرانمایه .
-
اشنع
فرهنگ فارسی معین
(اَ نَ) [ ع . ] (ص تف .) زشت تر، ناهنجارتر، بدتر، قبیح تر، اشنع اعمال .
-
جستوجو در متن
-
آشناه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) شنا، آشنا.
-
خودی
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص نسب .) آشنا.
-
شناس
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (ص .) (عا.) آشنا.
-
شناسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(ش دَ) (مص م .) = شناساندن : آشنا کردن ، معرفی کردن .
-
تمرین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) عادت دادن ، آشنا ساختن کسی به کاری .