کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسّین آستین بالا زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برمالیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - نوردیدن ، طی کردن . 2 - بالا زدن آستین و پاچة شلوار.
-
ورمالیدن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص ل .) 1 - دامن به کمر زدن ، آستین بالا زدن . 2 - کنایه از: گریختن و فرار کردن .
-
آستین
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند. 2 - مقدار چیزی که در آستین جا شود. 3 - طریقه ، راه . ؛ ~بالا زدن کنایه از: همت کردن ، اقدام کردن .
-
آستین افشاندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ)(مص ل .) 1 - تکان دادن دست و آستین به نشانة عفو یا بخشش . 2 - پشت پا زدن ، ترک گفتن . 3 - رقصیدن . 4 - اجازه دادن .
-
تشمیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دامن بالا زدن ، دامن در چیدن . 2 - آماده کاری شدن . 3 - به سرعت گذشتن .
-
قوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = غوز: برآمدگی ، برآمدگی غیرطبیعی پشت انسان . ؛ روی ~ افتادن از روی لجاجت یا مبارزه طلبی دست به کاری زدن . ؛ ~ بالا قوز کنایه از: دردسری علاوه بر دردسرهای قبلی ، مصیبت پشت مصیبت .
-
محلق
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ لَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - موی سترده ، موی تراشیده . 2 - خرمایی که ثلث آن پخته باشد. 3 - محل پرواز به بالا و دور زدن .
-
سنگ
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] 1 - (ص .) وقار، اعتبار. 2 - (ق ) آهستگی ، آرامش . 3 - نام عمومی مواد کانی است که به طور طبیعی به یکدیگر چسبیده و متراکم شده است و در نتیجه تودة نسبتاً سفتی را به وجود آورده است . 4 - وزنه ای جهت سنجش سنگینی . 5 - دو قطعه سنگ به ابعاد ک...