کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزمند
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) حریص ، طمع کار.
-
جستوجو در متن
-
آستین دراز
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص .) طماع ، آزمند.
-
ولوع
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (ص .) آزمند، حریص .
-
مولع
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِفا.) حریص ، آزمند.
-
تحریص
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) آزمند ساختن ، برانگیختن .
-
تیزدندان
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(ص مر.)کنایه از: آزمند، حریص .
-
رژد
فرهنگ فارسی معین
(رَ ژْ) (ص .) 1 - پرخور. 2 - آزمند.
-
آرغده
فرهنگ فارسی معین
(رَ دِ) (ص .) 1 - برآشفته . 2 - خشمگین . 3 - آزمند.
-
طامع
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آزمند، حریص . 2 - امیدوار.
-
طمع
فرهنگ فارسی معین
(طَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - آزمند، حریص . 2 - امیدوار.
-
طمع
فرهنگ فارسی معین
(طَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - آزمند گردیدن . 2 - امید داشتن .
-
آرزومند
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ)(ص مر.)1 - مشتاق . 2 - آزمند. 3 - کامجوی . 4 - دارندة حسرت .
-
پوست خر کن
فرهنگ فارسی معین
(خَ کَ) (ص فا.) 1 - کنایه از: آدم حریص و آزمند. 2 - اندک بین .
-
حریص
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) 1 - آزمند. 2 - سخت خواستار چیزی و شتابناک برای دست یافتن به او.