کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آزردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آزردن
فرهنگ فارسی معین
(زُ دَ) 1 - (مص ل .) رنجیدن . 2 - (مص م .) رنجانیدن .
-
جستوجو در متن
-
جفا
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . جفاء ] (مص م .) 1 - آزردن ، بی مهری کردن . 2 - بی وفایی کردن .
-
چزاندن
فرهنگ فارسی معین
(چِ دَ)(مص م .) (عا.) آزردن ، رنجیده - خاطر کردن .
-
شخودن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص م .) 1 - خراشیدن ، ریش کردن . 2 - آزردن .
-
عقوق
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (مص م .) نافرمانی کردن ، آزردن پدر و مادر.
-
تحسیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - مانده کردن . 2 - دریغ خورانیدن دیگری را. 3 - حقیر داشتن . 4 - آزردن .
-
دلازار
فرهنگ فارسی معین
(دِ)(ص فا.) = دل آزار: 1 - آن چه موجب آزردن خاطر باشد. 2 - معشوق ستمگر. 3 - بی رحم .
-
شکنجه
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ جَ یا جِ) [ په . ] 1 - (اِمص .) آزردن ، اذیت کردن . 2 - (اِ.) رنج ، آزار.