کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرنج
فرهنگ فارسی معین
(رِ) ( اِ.) مرفق ، مفصل میان ساعد و بازو.
-
جستوجو در متن
-
آرن
فرهنگ فارسی معین
(رَ) ( اِ.) آرنج .
-
آرنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) ( اِ.) آرنج .
-
ذراع
فرهنگ فارسی معین
(ذِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بازو. 2 - آرنج . 3 - واحدی برای طول ، از نوک انگشتان تا آرنج .
-
وارن
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا ر ) (اِ.) آرنج ، مرفق .
-
مرافق
فرهنگ فارسی معین
(مَ فِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مرفق ؛ آرنج ها.
-
ارش
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) (اِ.) واحدی است از آرنج تا سر انگشت ؛ ذراع .
-
رش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - بازو. 2 - واحد طول ، از نوک انگشت میانه تا آرنج .
-
نیم آستین
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نوعی قبا که آستین های آن تا آرنج می رسد و آن را از پارچه های زری می سازند و روی لباس های دیگر پوشند.
-
مرفق
فرهنگ فارسی معین
(مِ فَ یا مَ فِ) [ ع . ] (اِ.) آرنج . ج . مرافق .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) واحد طول که دو نوع است : 1 - از سرِ انگشتان تا آرنج . 2 - فاصلة دو دست موقعی که از طرفین گشوده شود.
-
ساعد
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] 1 - (اِ.) از آرنج تا مچ دست . 2 - (اِفا.) یاری دهنده .
-
یاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - ارش ؛ واحدی در طول و آن از نوک انگشت میانی تا آرنج می باشد. 2 - گام ، قدم .
-
بازو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - قسمتی از دست که بین آرنج و شانه قرار دارد. 2 - واحد طول برابر با بازو. 3 - قدرت ، نیرو. 4 - رفیق ، مصاحب . 5 - آن که در سرود با کسی همراهی کند.