کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرش
فرهنگ فارسی معین
(رِ) ( اِ.) اسم مصدر از «آوردن ».
-
واژههای مشابه
-
ارش
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) (اِ.) واحدی است از آرنج تا سر انگشت ؛ ذراع .
-
واژههای همآوا
-
ارش
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) (اِ.) واحدی است از آرنج تا سر انگشت ؛ ذراع .
-
عرش
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تخت ، تخت پادشاه . 2 - خیمه ، چادر. 3 - سقف ، سایبان . 4 - رکن . 5 - آسمان نهم ، فلک الافلاک . ج . اعراش . عروش . عرشه .
-
جستوجو در متن
-
شاه رش
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) = شاه ارش . ارش : واحد طول و آن از سرانگشت میانین دست راست است تا سرانگشت میانین دست چپ ، آن گاه که دست ها را از هم بگشایند و آن معادل پنج ارش کوچک است ؛ باع ، قولاج .
-
یاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - ارش ؛ واحدی در طول و آن از نوک انگشت میانی تا آرنج می باشد. 2 - گام ، قدم .
-
کمانگیر
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) 1 - کسی که در فن تیر - اندازی با کمان ماهر باشد. 2 - لقب پهلوانی آرش .