کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آدمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آدمی سیرت
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) [ ع - فا. ] (ص مر.)نیکو - رفتار، نیکوخصال .
-
جستوجو در متن
-
جان آهنج
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِمر.) آنچه جان آدمی را بگیرد.
-
کوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کفل و سرین آدمی .
-
گه
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (اِ.) مدفوع آدمی .
-
براز
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) سرگین ، مدفوع آدمی .
-
بشر
فرهنگ فارسی معین
(بَ شَ) [ ع . ] ( اِ.) مردم ، آدمی ، انسان .
-
ثبات
فرهنگ فارسی معین
(ثُ) (اِ.) دردی که آدمی را از حرکت بازدارد.
-
انسان
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (اِ.) آدمی ، مردم ، بشر. ج . اناس و آناس .
-
بم
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) صدای درشت و خشن آدمی و ساز. مق . زیر.
-
پیلپا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - پای پیل . 2 - مرضی است که پای آدمی باد می کند و بزرگ می شود.
-
تارک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمصغ .) 1 - فرق سر، میان سر آدمی . 2 - کلاهخود.
-
شخص
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تن ، کالبد انسان . 2 - آدمی ، انسان .
-
قامت
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . قامة ] (اِ.) قد، اندام ، تنة آدمی . ج . قامات .
-
بژهان
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِ.) = پژهان : صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خواهد و این صفت برخلاف حسد ممدوح است چه حسود صفات خوب دیگران را فقط از برای خود خواهد اما بژهان چنین نیست ، غبطه .