کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آخر زمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آخر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص .) دیگر، دیگری . ج . آخرین .
-
آخر
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (ص .) پسین ، پایان ، انجام . ؛~ ِ خط بودن کنایه از: پایان عمر را طی کردن .
-
واژههای مشابه
-
خشک آخر
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (اِمر.) کنایه از: کسی که چیزی نداشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
سلخ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) روز آخر ماه .
-
نهایی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص نسب .) پایان ، آخر.
-
آخرین
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ آخر؛ دیگران .
-
پایان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - آخر هر چیز. 2 - نهایت ، انتها.
-
ختام
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِ.) پایان ، آخر، انجام .
-
رهاوی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) آوازی است که در آخر افشاری نواخته می شود.
-
سپری
فرهنگ فارسی معین
(س پَ) [ په . ] (ص مف .)تمام شده ، به آخر رسیده .
-
شبگیر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) آخر شب از جایی به جایی رفتن .
-
منقضی
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ) [ ع . ] (اِفا.) تمام شده ، به آخر رسیده .
-
نخجیرگان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) نخچیرگان ؛ نام لحن آخر از سی لحن باربد.