کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آثار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آثار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ اثر؛ نشانه ها.
-
واژههای مشابه
-
همایون آثار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (ص مر.) آن که دارای اثرها و یادگارهایی خجسته و مبارک است .
-
واژههای همآوا
-
اسار
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) اسیر کردن . 2 - چیزی را به بند کشیدن . 3 - (اِمص .) اسیری ، بردگی . 4 - (اِ.) بند، دوال .
-
عثار
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) لغزیدن و افتادن . 2 - (اِمص .) لغزش .
-
عصار
فرهنگ فارسی معین
(عَ صّ) [ ع . ] (ص .) کسی که از دانه های روغنی روغن می گیرد.
-
جستوجو در متن
-
موزه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِ.)1 - مجموعه آثار باستانی . 2 - محلی که آثار باستانی را در آن نگه داری کنند.
-
انگشت نگاری
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ)(اِمص .) ضبط کردن آثار خط های سر انگشتان .
-
ادبیات
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ یّ) [ ع . ] (اِ.) آثار ادبی ، علوم ادبی . ؛ ~ تطبیقی مطالعة ادبیات به شیوة فرامرزی . ؛ ~ کلاسیک مجموعة آثار با ارزش باقی مانده از سخنوران و نویسندگان کهن هر ملتی . ؛ ~ ِ شفاهی مجموعة آثار فرهنگی رایج در بین مردم اعم از چیستان ها، متل ها،...
-
باستان شناسی
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) (اِمر.) دانشی که به شناسایی آثار و بناهای باستانی می پردازد.
-
سمات
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.)جِ سمت . 1 - علامت ها. 2 - آثار داغ ها.
-
هنرمند
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) (ص .) دارای هنر، صنعتگر، آن که آثار هنری می آفریند.
-
ادهم
فرهنگ فارسی معین
(اَ هَ) (ص .) 1 - سیاه رنگ ، خاکستری . 2 - آثار نو. 3 - آثار کهنه و پوسیده . 4 - بند، قید. 5 - اسب سیاه ، اسب تندرو.