کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آب کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - ذوب کردن . 2 - (عا.) به حیله جنس نامرغوب را فروختن .
-
واژههای مشابه
-
اب
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پدر، ج . آباء. 2 - کشیش .
-
آب آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص ل .) نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری آب از چشم روان می گردد.
-
آب اماله
فرهنگ فارسی معین
(بِ اِ لِ) [ فا - ع . ] ( اِ.) هر داروی مایعی که ا ز طریق تنقیه به بیمار منتقل کنند.
-
آب انگور
فرهنگ فارسی معین
(بِ اَ) (اِمر.) 1 - فشردة انگور. 2 - شراب ، باده .
-
آب باختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .)از دست دادن شکوه و هیبت .
-
آب باریک
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - آب کم . 2 - درآمد اندک . آب باریکه (کِ) (اِمر.) (عا.) نک آب باریک .
-
آب باز
فرهنگ فارسی معین
(اِفا. اِمر.) 1 - شناگر. 2 - غواص .
-
آب بازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .)1 - شناگری . 2 - غواصی .
-
آب برداشتن
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (مص ل .) فرق داشتن هدف باطنی با اعمال ظاهری .
-
آب بقا
فرهنگ فارسی معین
(بِ بَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) آب حیات .
-
آب پیکر
فرهنگ فارسی معین
(پِ یْ کَ) (اِمر.) 1 - ستاره ، کوکب . 2 - روشنایی صور فلکی .
-
آب تاخت
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - فشار آب ، نیروی آب . 2 - پیشاب ، ادرار.
-
آب تلخ
فرهنگ فارسی معین
(بِ تَ) (اِمر.) (کن .) 1 - شراب . 2 - (کن .) عرق .