کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب . اِ.) 1 - یکی از سه رنگ اصلی (زرد، قرمز، آبی ). 2 - به ، سفرجل . 3 - نوعی انگور. 4 - نوعی زراعت که آبیاری می شود، مقابلِ دیمی .
-
آبی
فرهنگ فارسی معین
(ص . اِ.) = آبو: برادر مادر، خال ، خالو.
-
واژههای مشابه
-
ابی
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) (مرکب از اب : پدر + یای نسبت : پدری ) پدری ، صلبی .
-
ابی
فرهنگ فارسی معین
(اَ بِ یّ) [ ع . ] (ص .) ابا کننده ، سرکش ، انکار کننده .
-
ابی
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ په . ] (ق .) بی ، بدون .
-
واژههای همآوا
-
ابی
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) (مرکب از اب : پدر + یای نسبت : پدری ) پدری ، صلبی .
-
ابی
فرهنگ فارسی معین
(اَ بِ یّ) [ ع . ] (ص .) ابا کننده ، سرکش ، انکار کننده .
-
ابی
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ په . ] (ق .) بی ، بدون .
-
جستوجو در متن
-
آبو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = آبی : نیلوفر آبی .
-
آبدنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) آسیاب آبی .
-
بهی
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) به ، آبی .
-
توج
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بهی ، به ، آبی .