کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آبکش
فرهنگ فارسی معین
(کِ) 1 - (ص فا.) کسی که از چاه آب می کشد. 2 - سقا. 3 - (اِ.) ظرفی سوراخ سوراخ از جنس مس یا روی که با آن آب برنج نیم پخته را کشیده آمادة دم کردن می کنند. 4 - لوله - هایی در گیاه دارای سوراخ های ذره بینی بسیار که در میان آن ها صفحه هایی مانند غربال ا...
-
جستوجو در متن
-
آردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) ( اِ.) 1 - آبکش . 2 - کفگیر.
-
پالاون
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِمر.) صافی ، ظرف فلزی سوراخ سوراخ که با آن چیزها را صاف کنند، آبکش .
-
چلو
فرهنگ فارسی معین
(چُ یا چِ لُ) [ هند. ] (اِ.) برنج پخته و آبکش شده که با خورش خورند.
-
انبره
فرهنگ فارسی معین
(اَ بُ رِ) (ص . اِ.) 1 - هر چیز موی ریخته را گویند عموماً و شتر موی ریخته مخصوصاً. 2 - اسب و شتر آبکش .
-
دم کردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. کَ دَ) 1 - (مص ل .) اشباع شدن مکانی از بخار به طوری که تنفس در آن مشکل باشد. 2 - (مص م .) چای ، قهوه و مانند آن را در قوری دارای آب گرم کردن بطوری که طعم مطبوعی یا بد؛ جوشاندن چای و مانند آن . 3 - برنج را پس از آبکش کردن در دیگ برگرداندن و روی د...