کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تفاله
فرهنگ فارسی معین
(تُ لِ) [ ع . ] (اِ.) باقی ماندة میوه و هر چیز دیگری پس از فشردن و گرفتن آبش .
-
آب لمبو
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص مر.) (عا.) = آب لنبو: 1 - میوه ای که در اثر فشردن آبش را از دانه جدا کرده باشند، مانند انار. 2 - هرچیز له شده .
-
آرتزین
فرهنگ فارسی معین
(تِ یَ) [ فر. ] ( اِ.) چاه جهنده ، چاهی که بین دو دامنه در دره حفر کنند، و آبش به صورت جهنده از آن خارج می شود.
-
چرخشت
فرهنگ فارسی معین
(چَ خُ) (اِ.) 1 - چرخی که با آن آب انگور گیرند. 2 - حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود.
-
دست افشار
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ)(اِمر.)1 - میوه ای که با دست بفشارند و آبش را بگیرند. 2 - زر خالص .
-
کوزه
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ) (اِ.) ظرف دسته دار یا بی دستة سفالین . ؛در ~گذاشتن و آبش را خوردن بیهودگی چیزی را آشکارا دیدن .