کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آبدار 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] 1 - (ص .) تازه ، جدید. 2 - آبدار، خیس .
-
خوشاب
فرهنگ فارسی معین
( خُ ) (ص مر.) 1 - آبدار. 2 - تر و تازه .
-
آبداری
فرهنگ فارسی معین
1 - (حامص .) آبدار بودن ، شغل آبدار. 2 - طراوت ، تازگی . 3 - ( اِ.) نمدی نامرغوب که در سفرها مورد استفاده قرار می گرفت .
-
شب چراغ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چِ) (اِمر.) 1 - هر گوهر آبدار و درخشنده . 2 - کرم شب تاب . 3 - چراغانی .
-
غفج
فرهنگ فارسی معین
(غُ فْ) (اِ.) 1 - آبگیر، گودال . 2 - شمشیر آبدار. 3 - سندان آهنگری .
-
آبگون
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص مر.) آبی ، کبود. 2 - سبز. 3 - آبدار، گوهردار. 4 - (اِمر.) گل آبگون ، نیلوفر. 5 - نشاسته .
-
آش
فرهنگ فارسی معین
[ سنس . ] ( اِ.)1 - غذای آبدار که از حبوبات و روغن و سبزی و مانند آن درست کنند. 2 - آهار و مایعی که برای دباغی پوست حیوانات ب ه کار برند. ؛ ~برای کسی پختن توطئه ای برای کسی ترتیب دادن . ؛ همان ~ُ همان کاسه وضع به همان منوال است که بود، هیچ تغییر...