کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
synchronous converter پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
synchronizer
همزمانساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] افزارهای برای جبران تفاوت در میزان جریان اطلاعات یا زمان رخدادها میان فرستنده و گیرنده
-
synchronized
همزمانشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] ویژگی یا کیفیت پدیدههایی که میان آنها زمانبندی مشترک ایجاد شده باشد
-
synchronize
همزمان کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] ایجاد کردن زمانبندی مشترک میان فرستنده و گیرنده
-
synchronism
همگامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] وضعیتی که در آن دو یا چند کمیت نوسانی دارای بسامدهای یکسان و اختلاف فاز ثابت باشند
-
synchronism, synchronization, sync
همگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] هماهنگی دقیق تصویر و صدا
-
synchronous learning
یادگیری همزمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نوعی یادگیری که در آن یاددهنده و یادگیرنده ارتباط مستقیم و حضوری دارند
-
synchronization 1
همزمانسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] عمل همزمان کردن
-
synchronization 2
همگامسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تنظیم دو قطعه بهنحویکه چرخههای زمانی یکسان داشته باشند
-
synchronous motor
موتور همگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] موتور برقی تکفازی که فقط با سرعت متناظر با جریان متناوب تغذیهکنندهاش راهاندازی میشود
-
synchronic linguistics
زبانشناسی همزمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] توصیف ویژگیهای یک زبان در مقطع زمانی معین
-
synchronous speed
سرعت همگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] سرعتی یکسان که برای همگاهی دقیق حرکت نوارهای صدا و تصویر باید بین دوربین و ضبطصوت و دستگاه نمایش، در زمان فیلمبرداری، برقرار شود
-
synchronized swimming
شناهنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] رشتهای از ورزشهای آبی که در آن شناگر یا شناگران همراه با موسیقی به انجام حرکات موزون در آب میپردازند
-
synchronized diving
شیرجۀ هماهنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] یکی از مواد شیرجه که در آن دو شیرجهرو همزمان شیرجه میروند
-
synchronous culture, synchronised culture/ synchronized culture
کشت همگام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] کشتی که در آن تمام یاختهها ازنظر چرخۀ رشد و تقسیم تقریباً در یک مرحله قرار دارند
-
lip sync, lip synchronization
لبهمگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] انطباق صدای ضبطشده با حرکات لبها در تصویر، در هنگام ادای کلمات