کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
imbricating پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
imbrication
فلسیشدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] شکلگیری ساختار فلسی
-
imbricate
همپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگها یا ساختارهای دیگری که با یکدیگر همپوشانی دارند
-
imbricated/ imbricate
فلسی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی آنچه اجزای آن مانند سفالهای روی بام یا فلسهای ماهی همپوشانی داشته باشند
-
imbricate fault
گسل فلسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، ژئوفیزیک] هریک از مجموعهگسلهای نزدیک و مرتبطبههم در یک ساختار فلسی
-
imbricate slice
قاچ فلسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگ میان دو گسل فلسی
-
imbricate fan
پنجۀ فلسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] دستهای از گسلها که از یک گسل رانده (thrust fault) منشعب شده و روبهبالا از هم جدا شده باشند
-
imbricate structure
ساختار فلسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ساختاری زمینساختی که وجه مشخص آن وجود دستهای از گسلهای راندۀ (thrust faults) همپوشان و تقریباً موازی است
-
imbricated texture
بافت فلسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بافت برخی از کانیها که بهصورت ورقههای همپوشان است
-
imbricate fault array
آرایۀ گسل فلسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] دستهای از گسلهای شیبلغز تقریباً موازی که به یک اندازه جابهجا شده باشند و در عمق به هم بپیوندند