کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
fluxing lime پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
flux
شار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تعداد ذرات یا مقدار شارهای که در واحد زمان به واحد سطح برسد
-
flux quantization
کوانتش شار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] پدیدهای که نشان میدهد شار میدان مغناطیسی گذرنده از درون هر حلقۀ اَبَررسانا کوانتیده است
-
flux 3
گدازآور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] مادهای که به بار کوره اضافه و با اجزایی ناخواسته ترکیب میشود تا سیال بودن سربارۀ نهایی را افزایش دهد
-
electric flux
شار الکتریکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تعداد خطوط میدان الکتریکی گذرنده از یک سطح
-
countergradient flux
شار پادشیو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] شاری از یک متغیر در سوی مخالف شیو میانگین آن
-
geostrophic flux
شار زمینگَرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] انتقال یک خاصیت جوّی توسط باد زمینگَرد
-
heat flux
شار گرما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گرمای گذرنده از سطح واحد در واحد زمان
-
leakage flux
شار نشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تعداد نوترونهایی که در واحد زمان از واحد سطح واکنشگاه/ رآکتور هستهای به بیرون میگریزند
-
isotropic flux
شار همسانگرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تابش یا جریان ذراتی که شدت آن در همۀ جهتها یکسان باشد
-
flux aggregation
انبوهش شار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] فرایند تشکیل میانگین افقی مؤثر یا انبوهۀ شارهای تلاطمی بر روی سطوح ناهمگن
-
saturation flux density
چگالی شار اشباعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← القای اشباعی
-
carbon flux, carbon flow
شارش کربن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] انتقال کربن از یک مخزن به مخزن دیگر
-
chemical flux, chemiflux
شار شیمیایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] مقدار تبدیل مادهای معین در واحد حجم و در واحد زمان در یک واکنش شیمیایی
-
electric flux line
خط شار الکتریکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← خط نیروی الکتریکی
-
illumination, illuminance, luminous flux density
روشنایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] شار نور فرودی بر واحد سطح اجسام