کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمینهگرایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
minimalism
کمینهگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] گرایشی در هنر که آثاری را با حداقل ابزارها و اشکال هندسی و محتوا خلق میکند
-
واژههای مشابه
-
minimum
کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] کوچکترین مقدار در مجموعهای از مقادیر، در صورت وجود متـ . مینیمم * مصوب فرهنگستان اول
-
minimal set
مجموعۀ کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] چند تکواژ که تنها در یک واج با هم تفاوت دارند
-
minimum medium
محیط کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] محیط کشتی که فاقد برخی عوامل رشد است
-
charge minimum
هزینۀ کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کمترین هزینهای که، صرفنظر از حجم و وزن، برای حمل یک محموله از مبدأ به مقصد مشخص پرداخت میشود
-
minimum diameter
قطر کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] قطر باپوست درختان سر پا که قطع درختان با قطری کمتر از آن مجاز نیست
-
grass minimum
کمینۀ چمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← دمای کمینۀ چمن
-
minimization
کمینهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] عمل کمینه کردن
-
minimize
کمینه کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] تبدیل اندازۀ پنجره به کوچکترین حد آن یا تبدیل آن به نشانهای در نوار وظیفه
-
minimalist
کمینهگرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] 1. هنرمندی که به شیوۀ کمینهگرایی آثاری را خلق میکند 2. ویژگی اثری که به شیوۀ کمینهگرایی خلق شده باشد
-
minimal pair
جفت کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] دو تکواژ که تنها در یک واج با هم تفاوت دارند
-
whole-object
تامکمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، کلیت یک شخص که کامینۀ عشق باشد و نه فقط بخشی از بدن او
-
minimum thermometer
دماسنج کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی دماسنج که پایینترین دما را در بازۀ زمانی معین نشان میدهد
-
minimum temperature
دمای کمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] کمترین دمای گزارششده در یک محل در دورۀ زمانی معین