کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمان گیری صحرایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
bow 2
کمان 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] قطعۀ منحنیشکلی از پلاستیک یا هر مادۀ کشسان دیگر که دو سر آن بهوسیلۀ زه به هم متصل شده است
-
catenary 3
کمان 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] انحنای زنجیر معلق بین دو تکیهگاه یا میان دو شناور درحالت یدککشی یا بین کشتی و بستر دریا
-
کمان 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← پرانتز
-
volcanic arc
کمان آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] رشتهای از جزایر آتشفشانی که بر روی نقشه به شکل یک کمان ظاهر میشوند
-
opisthotonos, opisthotonus
کمانپیکری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] قرار گرفتن غیرارادی بدن در حالت خوابیده در وضعیتی که سر و پاها روی زمین و پشت و کمر و لگن بالاتر از آن قرار گیرد
-
crossbow
کمان تفنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] سلاحی شامل کمانی کوتاه که بر روی تکیهگاهی تفنگمانند سوار میشود و تیر با کشیدن ماشه از آن رها میشود
-
recurve bow, recurve
کمان دوخم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] کمانی که دو سر آن، پیش از زه کردن، روبهعقب خمیدگی دارد
-
hunting bow
کمان شکاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] کمانی با نیروی کشش بسیار که در شکار به کار میرود
-
traction bow
کمان کشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] قطعهفلزی کمانی که به دو سر سیمی که برای ایجاد کشش در یک استخوان بلند فرورفته است وصل میشود
-
archer, bowman
کمانگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] شخصی که به ورزش کمانگیری میپردازد
-
archery
کمانگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فن یا مهارت یا ورزش بهکارگیری کمان برای زدن تیر به هدف متـ . تیراندازی با کمان
-
magmatic arc
کمان ماگمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] خطی کمانشکل از تودههای نفوذی یا سنگهای آتشفشانی یا آتشفشانهای فعال که در مرز دو صفحۀ همگرا تشکیل شده است
-
compound bow, compound
کمان مرکب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] کمانی مجهز به قرقره و بافه که کشیدن زه را برای کمانگیر آسان میکند
-
flat bow
کمان نواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] کمانی که سرتاسر آن ضخامت یکسان دارد و سطح مقطع بازوهای آن مستطیل است
-
fogbow
مِهکمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← اَبرکمان