کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کف دست بو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
volcanic foam, foam 2
کف آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگ آتشفشانی شیشهای پرحفره با رنگ روشن که به علت سبکی در سطح آب شناور میشود متـ . پوکه pumice, pumicite, pumice stone
-
cement base, cavity preparation base
کفبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] لایهای از ساروج دندانپزشکی که عمدتاً برای حفاظت از مغزه در کف حفرۀ تراشخوردۀ دندان گذاشته میشود
-
sole, plantar region, planta 1, regio plantaris
کف پا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] بخشی از پا که در حالت ایستاده به زمین میچسبد
-
aerosol cream
کفخامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خامۀ سترون و بستهبندیشده در ظروف تحتِفشار
-
frothing
کفزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] تولید حبابهای نسبتاً پایدار در سطح مشترک هوا ـ مایع در نتیجۀ همزنی یا هوادهی یا واکنش شیمیایی
-
defoamer
کفزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی محیطزیست و انرژی] مادهای با کشش سطحی اندک و کمسازگار با کف که برای واپایش و جلوگیری از ایجاد انواع کف یا از بین بردن آنها به کار میرود
-
defoaming
کفزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی محیطزیست و انرژی] فرایند واپایش و جلوگیری از ایجاد انواع کف یا از بین بردن آنها
-
benthos
کفزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، جانورشناسی] موجودی آبزی که در داخل یا بر بستر اقیانوسها زندگی میکند
-
underburning
کفسوزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] نوعی حریق کفسوز برنامهریزیشده برای تأمین نیازهای زیستگاهی گیاهان و حیات وحش یا کاهش خطر حریق ناگهانی
-
plow pan, tillage pan, plow sole
کف شخم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] سطحی از خاک که در نتیجۀ فشار کف گاوآهن برگرداندار سفت میشود
-
fare level
کفکرایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] آن میزان از کرایۀ مطلق که بر حجم جابهجایی مسافر و درآمد تأثیر مستقیم دارد
-
foaminess
کفمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] معیاری برای دیرپایی کف
-
abyssal floor
کف مغاکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] کف اقیانوسها در عمق 2000 تا 6000 متری
-
noise floor
کف نوفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] حداقل نوفۀ تولیدشدۀ بخش تقویتکنندۀ هر دستگاه که مبنای تشخیص پاسخ از نوفۀ زمینه است
-
foaming agent, foam booster, foamer, whipping agent, aerating agent
پایدارکنندۀ کف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] هر مادهای که به پایداری کف کمک کند