کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واجب معین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واجب
فرهنگ فارسی معین
(ج ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - لازم ، ضروری . 2 - فعلی که عمل بدان لازم است و ترکش گناه دارد. 3 - سزاوار، شایسته . 4 - مایحتاج . ؛~ عینی واجبی که هر فرد مسلمان مکلف است به شخصه انجام دهد. ؛ ~ کفایی واجبی است که چون بعض افراد آن را انجام دهند، تکلیف از ...
-
جستوجو در متن
-
کفایی
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . کفائی ] (ص نسب .) منسوب به کفایت . ؛ واجب ~ امری واجب که چون یک تن آن را انجام دهد، اجرای آن از عهدة دیگران ساقط شود. مق واجب عینی .
-
بایا
فرهنگ فارسی معین
(ص .) بایسته ، لازم ، واجب .
-
فریضه
فرهنگ فارسی معین
(فَ ض ) [ ع . فریضة ] (اِ.) 1 - واجب ، لازم . 2 - آن چه که خداوند انجام آن را بر انسان واجب کرده .
-
مفترض
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) فرض کرده شده ، واجب گردیده ، فریضه کرده شده . 2 - (ص .) واجب ، لازم .
-
ضرور
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] (ص .) واجب ، لازم .
-
بایسته
فرهنگ فارسی معین
(یِ تِ) [ په . ] (ص مف .) واجب ، لازم .
-
فرض
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) واجب گردانیدن . 2 - پنداشتن . 3 - (اِ.) آن چه که خداوند بر انسان واجب کرده . 4 - گمان ، پندار.
-
استیجاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص ل .) سزاوار شدن ، واجب و لازم دانستن امری یا چیزی .
-
اوجب
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ جَ) [ ع . ] (ص تف .)واجب تر، بایسته تر.
-
افتراض
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) واجب گردانیدن ، فریضه کردن .
-
ملزم
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ) [ ع . ] (اِمف .) الزام شده ، کسی که انجام کاری بر او واجب گردیده .
-
واجبات
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ واجبه ؛ اموری که به جا آوردن آن ها واجب و بایسته است .
-
لازم الاجراء
فرهنگ فارسی معین
(زِ مُ لْ اِ) [ ع . ] (ص مر.) امری که اجرای آن واجب باشد.