کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محصور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
tourist enclave
مقصد محصور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مقصدی که برای جلوگیری از تعارضات مردم مقیم با گردشگران محدود و مجزا شده است
-
جستوجو در متن
-
intermontane
میانکوهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، ژئوفیزیک] محصور میان دو رشتهکوه
-
moated site
محوطۀ خندقدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هریک از محوطههای مربوط به بعد از دوران پیشازتاریخ که با خندق محصور شده بودند
-
closed-jet tunnel
تونل جتبسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] تونل بادی که الزاماً مداربسته نیست، اما آزمونگاه آن با دیوارههایی محصور شده است
-
deck 2
عرشه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هر سطح افقی محصور در بدنۀ جانبی کشتی
-
gymnosperm
بازدانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] گیاه دانهداری که تخمکهایش در تخمدان محصور نیست
-
rift
کافت 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ناوهای باریک و دراز که با گسلهای عادی محصور شده باشد و دو طرف آن از هم دور شود
-
horst
فرابوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، ژئوفیزیک] واحد یا قطعۀ ساختاری کشیده و بهنسبت بالاآمدهای که از دو بَرِ بلند خود با گسل محصور شود
-
graben
فروبوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، ژئوفیزیک] واحد یا قطعۀ ساختاری کشیده و بهنسبت فروافتادهای از پوسته که از دو بَرِ بلند خود با گسل محصور شود
-
basin irrigation
آبیاری کرتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی آبیاری غرقابی که درآن زمین را در قطعاتی با پشته محصور میکنند و آب را در آنها رها میسازند
-
exclave
برونخاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] مناطقی که به دلیل محصور شدن در خاک کشور همسایه از سرزمین اصلی خود جدا افتادهاند
-
beam resonator, open resonator
تشدیدگر باریکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] ابزاری برای محصور کردن باریکۀ لیزر یا هر تابش الکترومغناطیسی در ناحیۀ مشخصی از فضا
-
pressure gage/ pressure gauge
پیمانۀ فشار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] وسیلهای که با آن فشار شارۀ محصور در محفظه را اندازهگیری میکنند متـ . فشارسنج 3
-
paddock
دامگَرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] محوطۀ کوچک یا مرتعی محصور که برای چرا و گردش یک یا چند رأس دام در نظر گرفته میشود