کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
discriminant
مبیّن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] عبارتی جبری برحسب ضریبهای یک معادلۀ چندجملهای که اطلاعاتی دربارۀ ریشههای چندجملهای به دست میدهد متـ . مبیّن چندجملهای discriminant of a polynomial
-
discriminant function
تابع مبیّن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] تابعی که مبین معادلۀ مفروض باشد
-
discriminant of a polynomial
مبیّن چندجملهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← مبیّن
-
جستوجو در متن
-
dangerous goods declaration
اظهارنامۀ کالای خطرناک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] سندی که بخشی از اظهارنامۀ فرستندۀ کالا و مبین خطرناک بودن کالای مورد نظر است
-
inductive step
گام استقرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] بخشی از تعریف بازگشتی یا تعریف استقرایی که مبین تولید هر جملۀ دنباله از جمله یا جملههای قبلی است
-
freight clause, hire and payment clause
شرط اجارۀ کشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندی در اجارهنامۀ کشتی که مبین مبلغ توافقی برای اجارۀ کشتی و نحوه و زمان پرداخت آن است
-
class
رده 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] دستهای که در آن پروندهها را براساس شمارههایی که مبین برخی ویژگیهای آنها باشد طبقهبندی کنند متـ . طبقه 1 * مصوب فرهنگستان اول