کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لازم شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لازمساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← ناگذرساز
-
فعل لازم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← ناگذر
-
critical gap
واشد لازم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] حداقل اندازۀ واشد که راننده برای گردش به چپ یا ورود به جریان تردد نیاز دارد
-
intransitive verb
فعل ناگذر، فعل لازم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← ناگذر
-
جستوجو در متن
-
boarding time 2
مدتزمان سوار شدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مدتزمان سوار شدن مسافر بهوسیلۀ نقلیۀ عمومی که برحسب مدتزمان لازم برای سوار شدن هر مسافر یا کل زمان لازم برای سوار شدن همۀ مسافران محاسبه میشود
-
dissolution time
مدت انحلال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] مدتزمان لازم برای حل شدن یک فراوردۀ دارویی
-
embarkation deck
عرشۀ سوارش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بالاعرشهای که تجهیزات لازم برای سوار شدن به کشتی را داراست
-
alighting time
مدتزمان پیاده شدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مدتزمان خروج مسافر از وسیلۀ نقلیۀ عمومی که برحسب مدتزمان پیاده شدن هر مسافر یا کل زمان لازم برای پیاده شدن همۀ مسافران محاسبه میشود
-
bending test
آزمایش خَمِش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] آزمایش سنجش مقاومت مواد در برابر خم شدن، تا قبل از پاره شدن، یا نیروی لازم برای خم کردن با زاویۀ معین
-
passenger service time
زمان پیادهسوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] زمان لازم برای سوار شدن بهوسیلۀ نقلیۀ عمومی و پیاده شدن از آن برحسب تعداد مسافر در ثانیه
-
cooling method
روش سرمایش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] روشی برای تعیین گرمای ویژه نمونۀ مورد نظر با مقایسۀ زمان لازم برای سرد شدن آن با زمان سرد شدن آب در همان گسترۀ دمایی
-
partial half-life
نیمعمر جزئی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] زمان لازم برای نصف شدن میزان پرتوزایی یک نمونۀ پرتوزا ازطریق یکی از حالتهای واپاشی
-
ministrable
وزارتمایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ویژگی نمایندۀ مجلسی که قابلیتهای شخصی و سیاسی لازم برای وزیر شدن را دارد
-
electron pairing energy
انرژی زوجشدگی الکترون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] انرژی لازم برای زوج شدن دو الکترون با اسپینهای مخالف، در یک اوربیتال اتمی