کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساغر به کف برنهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
volar, volaris
کفی 4
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مربوط یا منسوب به کف دست یا کف پا
-
chevron osteotomy
استخوانبُری هفتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] برش به شکل عدد هفت در استخوانهای کف پا برای اصلاح قوس کف پا
-
foaming agent, foam booster, foamer, whipping agent, aerating agent
پایدارکنندۀ کف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] هر مادهای که به پایداری کف کمک کند
-
downcomer flooding/ downcomer flood
طغیان کفآلود ناودانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] انباشت مایع در ناودانی همراه با کف بهنحویکه کف به سینی بالا سرایت کند
-
metatarsal
کفپایی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مربوط به استخوانبندی کف پا یا واقع در آن
-
planter
کفپایی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مربوط به کف پا یا واقع در آن
-
palmar/ palmaris
کفدستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مربوط به کف دست یا واقع در آن
-
bottom fermentation
تهتخمیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی فرایند تخمیر که در کف تخمیرگاه و در حرارت پایین با سرعتی کم انجام میشود و حبابهای دیاکسیدکربن تولیدشده از کف تخمیرگاه به طرف بالا حرکت میکنند
-
longshore trough
ناوۀ کرانهراستا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] گودال کمعمق پهن و طولانی در کف دریا به موازات ساحل
-
bathymetric map
نقشۀ ژرفایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] نقشهای که در آن پستیوبلندیهای کف دریا به تصویر کشیده شود
-
auxiliary beam
تیر فرعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] تیری که بار کف را به تیرهای اصلی منتقل کند
-
foehn island
جزیرۀ گرمباد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نفوذ گرمباد به درون لایۀ هوای سرد مناطق پست برای رسیدن به زمین یا کف درّه
-
run aground
به گِل نشستن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] برخورد کردن کشتی به کف دریا یا صخره بهنحویکه بهطور دائم یا موقت از حرکت بازماند
-
skate 2, ice skate
یخسُره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] کفشی مجهز به یک تیغۀ عمودی در زیر کف آن، برای سُر خوردن روی یخ
-
sole, plantar region, planta 1, regio plantaris
کف پا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] بخشی از پا که در حالت ایستاده به زمین میچسبد