کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورنگبینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
dichromatism, dichromasy, dichromatopsia
دورنگبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] توانایی تشخیص دو رنگ از سه رنگ اصلی
-
واژههای مشابه
-
dichromat
دورنگبین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فرد مبتلا به دورنگبینی
-
bronchoscopy
نایژهبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] معاینه و بررسی داخل نای و نایژهها و انجام اقدامات تشخیصی و درمانی با استفاده از نایژهبین
-
myopia
نزدیکبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نوعی اختلال در شکست نور که در آن پرتوهای موازی نور در کانونی در جلوی شبکیه تلاقی میکنند
-
nasal region, regio nasalis
ناحیۀ بینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ناحیهای شامل بینی و اطراف آن
-
oscillating vision, oscillopsia
نوسانبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] حالتی که در آن اشیا به شکل لرزان دیده میشوند یا پیش و پس میروند
-
halo vision
هالهبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تشخیص یک هالۀ رنگین در اطراف منبع نور
-
nowcast
کنونبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] پیشبینی وضع هوا تا چند ساعت آینده
-
کولونبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← پسرودهبینی
-
low vision
کمبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نوعی نارسایی که در آن توانایی بینایی بهشدت کاهش مییابد
-
gonioscopy
گوشهبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] شیوهای برای مشاهدۀ زاویۀ اتاقک پیشین چشم بهکمک ابزاری خاص
-
arthroscopy
مفصلبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] معاینۀ داخل مفصل با استفاده از مفصلبین
-
constancy
ثابتبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] تمایل به ثابت دیدن شیء یا ویژگیهای آن علیرغم تغییر در شرایط محیط
-
fetoscopy
جنینبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مشاهدۀ زهسان در زهدان بهکمک زهسانبین متـ . زهسانبینی