کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برفکوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
snow blindness, nivialis ophtalmia
برفکوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی، علوم جَوّ] اختلال دردناک قرنیۀ چشم به علت قرار گرفتن بیشازحد در معرض نور فرابنفشی که از برف بازتابیده میشود
-
واژههای مشابه
-
Curie point
نقطۀ کوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] ← دمای کوری
-
hemianopia, hemianopsia
نیمهکوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] کوری فقط در یک چشم
-
tritanopia
آبیکوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] اختلال نادری در تشخیص رنگ که در آن شخص مبتلا، به نور آبی حساس نیست و آبی و سبز را با هم اشتباه میکند
-
protanopia, anerythropsia, red blindness
سرخکوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] اختلالی در تشخیص رنگ که در آن فرد مبتلا توانایی تشخیص رنگ سرخ را از زرد و سبز ندارد
-
Curie temperature
دمای کوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] دمایی که در آن کانی خاصیت فِرّومغناطیسی خود را از دست میدهد متـ . نقطۀ کوری Curie point
-
amaurosis
پیکوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نوعی کوری که در آن هیچ ضایعۀ نمایانی در چشم دیده نمیشود
-
Curie depth
عمق کوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] عمقی در زمین (30 تا 40 کیلومتر از سطح) که در آن افزایش دما موجب میشود مواد خاصیت مغناطیسی را از دست بدهند
-
firn
یخبرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مادهای که حد واسط بین یخ و برف است
-
blowing snow
کولاک برف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] برفی که باد آن را از سطح زمین تا ارتفاع 2 متر یا بیشتر به هوا بلند میکند و دید افقی را به کمتر از 11 کیلومتر کاهش میدهد
-
snow pellets
گویچهبرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بارشی متشکل از ذرات یخ سفید و کدر و تقریباً گِرد
-
snowfield
میدان برف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] 1. پهنۀ وسیعی از زمین پوشیده از برف یا یخ با سیما و ترکیبی نسبتاً هموار و یکنواخت 2. در یخسارشناسی، منطقهای با پوشش برف دائمی
-
snowstorm
توفان برف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] توفانی که با بارش منجمد به شکل برف قابل تشخیص است
-
snowboard1, board
تختهبرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نوعی برفسُرۀ کوتاه و پهن که هر دو پا به شکل اریب بر روی آن قرار میگیرد