کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختیار دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
delegation of authority
تفویض اختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] واگذاری مسئولیت تصمیمگیری به مقام زیردست
-
weapons free zone
منطقۀ آتشبهاختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] منطقۀ پدافند هوایی برای حفاظت از اماکن و تأسیسات حیاتی، غیر از پایگاههای هوایی، که در آنجا اجرای آتش علیه هرنوع هدفی مجاز است، مگر آنکه خودی بودن آن ثابت شود
-
weapons free
آتشبهاختیار!
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] فرمانی مربوط به واپایی سلاح که نشاندهندۀ وضعیتی است که در آن با سامانههای سلاح باید به هدفی که غیرخودی یا ناشناس شناخته شود شلیک کرد
-
full-authority digital electronic control, full-authority digital engine control
واپایشگر رقمیـ الکترونیکی تماماختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] دستگاه تنظیم الکترونیکی سوخت در موتورهای توربین گازی که سوخت ورودی به موتور را در کل سامانۀ عملکرد موتور تنظیم میکند و سلامت موتور و مؤلفههای عملیاتی حیاتی آن را نیز پایش میکند اختـ . فاتا FADEC
-
جستوجو در متن
-
handover 1
واگذاری 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] در اختیار قرار دادن واپایش یک هواگَرد از یک مرکز یا شخص واپایشگر به مرکز یا شخص دیگر
-
agent authentication
اصالتبخشی عامل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] پشتیبانی فنی برای قرار دادن اسناد شخصی و تجهیزات و لوازم موردنیاز در اختیار عامل تا بتواند مأموریت پوششی خود را واقعی جلوه دهد
-
serviceware
ظروف غذاخوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] انواع بشقاب و سینی و کارد و چنگال و قاشق که در اختیار مشتری قرار دادن آنها بخشی از خدمات پذیرایی است
-
host 2
میزبانی کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] در اختیار قرار دادن سامانۀ رایانهای حاوی دادهها بهعنوان منبع اطلاعات بهنحوی که کاربر بتواند از محلی دور و ازطریق پایانهای رایانهای به آن دسترسی پیدا کند
-
secret agent, agent 4, foreign agent 2, intelligencer, operative, informer, intelligence agent, intelligence officer, undercover agent
مأمور مخفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فردی که به جمعآوری اطلاعات محرمانۀ یک کشور و قرار دادن آن در اختیار کشور دیگر میپردازد متـ . جاسوس spy