کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجباری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
compulsive, compulsory
اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مربوط به اجبار
-
واژههای مشابه
-
obligatory thermogenesis
گرمازایی اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] بخشی از اثر گرمایی غذا که صرف تأمین انرژی لازم برای گوارش و جذب و سوختوساز مواد غذایی میشود
-
forced counseling
مشاورۀ اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] مشاورهای که فقط در مؤسساتی نظیر زندان قابل اجراست و عموماً بیفایده است
-
obligate aerobe
هوازی اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] ریزاندامگانی که فقط در مجاورت با اکسیژن محلول میتواند زنده بماند
-
forced landing
فرود اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نشست به سبب عدم توانایی هواگَرد در ادامۀ پرواز
-
stopped time
مدت توقف اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی] مدتزمان توقف در یک سفر به دلیل توقف جریان تردد
-
mandatory access control
واپایش دسترسی اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی، مهندسی مخابرات] واپایش دسترسیای که در آن مدیر شبکه براساس مجموعهای از قوانین و مقررات، دسترسی به منابع را واپایش میکند
-
obligatory diapause
میانآسایی اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] نوعی میانآسایی که رخداد آن برای بقا الزامی است
-
obligate anaerobe
بیهوازی اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] ریزاندامگانی که تنها در نبود اکسیژن میتواند زندگی کند
-
forced release by operator
خدمات آزادسازی اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خدماتی که به کاروَر امکان میدهد بدون اجازه خط تماس بین دو مشترک خدمات خاص مرکز تلفن یا بین مشترک خدمات خاص مرکز تلفن و مشترک بیرونی را برای دریافت تماس اضطراری یا هر دلیل دیگر آزاد کند
-
compulsory voting, compulsory suffrage, mandatory suffrage
رأیدهی اجباری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] قانونی در کشورهایی مانند استرالیا و بلژیک که شهروندان واجد شرایط را به رأی دادن در انتخابات ملزم میکند
-
جستوجو در متن
-
women's trafficking, sex trafficking of women
قاچاق زنان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] انتقال اجباری و غیرقانونی زنان برای بهرهبرداری جنسی
-
eubacteria
هوباکتریها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] گروهی از باکتریهای گِرَممثبت بیهوازی اجباری که هاگ تولید نمیکنند