کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آب و رونق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
let go anchor
لنگربهآب!
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فرمان به آب انداختن لنگر
-
rainfall excess, excess water
فزونآب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بخشی از بارش که بهصورت رَواناب مستقیم به مجراهای آب میرسد متـ . بارندگی مؤثر effective rainfall بارش مؤثر 2 effective precipitation 2 توفباران خالص net storm rain
-
کیسۀ آب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← درونشامۀ رویان
-
glaucoma
آبسیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نوعی بیماری که در آن به علت افزایش شدید فشار درون چشم، دید از بین میرود
-
groin 1/ groyn
آبشکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] سازهای مصنوعی، عمود بر خط ساحلی که رسوباتی را که جریانهای موازی ساحل حمل میکنند به دام میاندازد
-
saline water
آب شور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آبی که حاوی مقدار قابلتوجهی مواد جامد حلشده است
-
fresh water
آب شیرین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آبی که کمتر از 1000 میلیگرم در لیتر، جامدات حلشده داشته باشد
-
hydrosphere
آبکُره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مجموعۀ آبهای کرۀ زمین
-
flooding 1
آبگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ورود آب دریا به مقدار بسیار به داخل کشتی
-
flooding 2
آبگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] پذیرش آب به داخل انبار یا یکی از اتاقکها برای اطفای حریق یا پذیرش آب در انبارهای ترازهگیری برای بالا بردن پایداری شناور
-
magmatic water, giuvenile water, plutonic water
آب ماگمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آب جداشده از سنگهای مذاب ماگمایی
-
cataract
آبمروارید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] بیماری ناشی از کدر شدن عدسی چشم که به تاری دید منجر میشود
-
seaplane/ sea plane, aquaplane, float seaplane
آبنشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هواپیمایی که برای نشستوبرخاست بر روی سطح آب طراحی شده است
-
hydromassage
آبورزمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ورزمان/ ماساژ بهوسیلۀ جریان آب متـ . ماساژ آبی
-
آبوهوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← اقلیم