کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
spot پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
spot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقطه، لکه، محل، مکان، لحظه، خال، موقعیت، موضع، لک، زمان مختصر، کشف کردن، بجا آوردن، با خال تزئین کردن، در نظر گرفتن، لکه دار کردن یا شدن
-
واژههای مشابه
-
on-the-spot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در نقطه ای
-
spotted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پابند، خال خال، خال دار، لکزده
-
on the spot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در نقطه ای
-
one-spot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یک نقطه
-
spot market
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازار نقطه
-
spot welding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جوش نقطه ای، نقطه جوش
-
liver spot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقطه کبد
-
four-spot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چهار نقطه ای
-
spot-check
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بررسی موضعی، بطور چند در میان ازمودن، سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
-
spot jamming
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسدود کردن نقطه
-
ten-spot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ده نقطه
-
spotted dick
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیک دشت
-
cleanup spot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقطه تمیز کردن