کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
run-time پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
run-time
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زمان اجرا، حین رانش
-
واژههای مشابه
-
running time
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زمان اجرا، زمان رانش
-
run-in
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجرا
-
run
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجرا کن، رانش، ترتیب، سلسله، تک، ردیف، محوطه، سفر و گردش، حدود، امتداد، رد پا، دویدن، راندن، اداره کردن، پیمودن، دایر بودن، پخش شدن، جاری شدن، دوام یافتن، ادامه دادن، نشان دادن، پوییدن
-
running
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در حال اجرا، جاری، دونده، مداوم، مناسب برای مسابقه دو، پویا
-
run into
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرار کن
-
run-on
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادامه دادن، بدون وقفه
-
run for
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجرا برای
-
run on
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادامه دادن، بتفصیل بیان کردن
-
runs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجرا می شود، اسهال
-
runnings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرازها
-
timings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زمان بندی، تنظیم وقت، تنظیم سرعت چیزی، زمان گیری
-
timely
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به موقع، بوقت، بگاه، بموقع، بهنگام، بجا
-
at a time
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در یک زمان