کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
putted پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
putted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پخته شده
-
واژههای مشابه
-
puts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قرار می دهد، پرتاب، قرار دادن، گذاشتن، انداختن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن، تعبیر کردن، بفعالیت پرداختن، بکار بردن، ترغیب کردن، ثبت کردن، تعویض کردن
-
put
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قرار دادن، پرتاب، گذاشتن، انداختن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن، تعبیر کردن، بفعالیت پرداختن، بکار بردن، ترغیب کردن، ثبت کردن، تعویض کردن
-
putatively
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تردید
-
put on
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوشیدن، انجام دادن، تحمیل کردن، گذاردن، وانمود شدن، صرف کردن، بخود بستن، وانمود کردن، اعمال کردن، بکار گماردن، افزودن، دست انداختن، زدن، برتن کردن، پوشاندن، بکار انداختن
-
putative
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احتمالی، قلمداد شده
-
put off
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باز کردن، از سر باز کردن، تاخیر کردن، ببعد موکول کردن، معوق گذاردن، سردواندن، عقب انداختن
-
put right
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درست بگذار
-
put-down
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فشرده کردن، از بین بردن، بزور بچیزی خاتمه دادن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، هرز اب ساختن
-
put together
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با هم گذاشتن
-
hard put
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت قرار داده
-
put away
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دور انداختن، کنار گذاردن، تمام غذا یا مشروبی را خوردن
-
put-upon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قرار دادن بر، تحمیل کردن بر، استفاده کردن از، سود بردن از، طعمه قرار دادن
-
put to death
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشته شدن