کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
moving-coil galvanometer پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
moving-coil galvanometer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گالوانومتر متحرک کویل
-
واژههای مشابه
-
coils
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کویل ها، سیم پیچ، فنر، مارپیچ، چنبره، چنبره زدن، بدور چیزی بطور مارپیچ پیچیدن
-
coiled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیچ خورده، چنبره زدن، بدور چیزی بطور مارپیچ پیچیدن
-
coil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیم پیچ، فنر، مارپیچ، چنبره، چنبره زدن، بدور چیزی بطور مارپیچ پیچیدن
-
coiling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کویل، چنبره زدن، بدور چیزی بطور مارپیچ پیچیدن
-
move in
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرکت در
-
moving in
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در حال حرکت
-
movings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جابجاییها
-
move
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرکت، اقدام، نقل مکان، جنبش، تکان، تغییر مکان، نوبت حرکت یابازی، حرکت دادن، حرکت کردن، جنبیدن، تکان دادن، بجنبش دراوردن، بازی کردن، بحرکت انداختن، وادار کردن، تحریک کردن، سیر کردن، متاثر ساختن
-
moved
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقل مکان کرد، حرکت دادن، حرکت کردن، جنبیدن، تکان دادن، بجنبش دراوردن، بازی کردن، بحرکت انداختن، وادار کردن، تحریک کردن، سیر کردن، متاثر ساختن
-
move into
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفتن به، مهاجرت به
-
move on
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرکت کن
-
coil spring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیم پیچ بهار
-
rotor coil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیم پیچ روتور