کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
horsed پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
horsed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب سواری، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن
-
واژههای مشابه
-
horsing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب سواری، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن
-
horse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب، قوه اسب، سواره نظام، ماشین بخار و غیره، پارگی، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن، اسبی، وابسته به اسب
-
horse blanket
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پتو اسب، پتو یا جل اسب وقاطر
-
post horse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب اسب، اسب چاپاری
-
horse fancier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب سواری
-
horse mackerel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب مگس خوار، ماهی برگ، میشک، کیش کوچک
-
stick horse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب اسب
-
charley-horse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب چارلی، سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
-
white horse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب سفید
-
horse trader
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معامله گر اسب
-
horse of the wood
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب چوب
-
iron horse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب آهن، لوکوموتیو
-
plough horse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صاعقه