کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
direct پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
direct
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستقیم، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، معطوف داشتن، امر کردن، متوجه ساختن، قراول رفتن، هدایت کردن، سوق دادن، عطف کردن، عمودی، میان بر، راست
-
واژههای مشابه
-
directs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هدایت می کند، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، معطوف داشتن، امر کردن، متوجه ساختن، قراول رفتن، هدایت کردن، سوق دادن، عطف کردن
-
directable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل هدایت است
-
directional
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جهت، هدایتی، وابسته به راهنمایی و هدایت
-
direction
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جهت، مسیر، سمت، هدایت، دستور، سو، مدیریت، رهبری، طرف، خط سیر، قانون کلی، قانون شرع، اداره جهت، راه مسیر
-
directively
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به طور مستقیم
-
directions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جهت ها
-
directives
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستورالعمل ها، رهنمود، امریه
-
directness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستقیم بودن
-
directive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستورالعمل، رهنمود، امریه، دستور دهنده، متضمن دستور
-
directivity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جهت گیری
-
directiveness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جهت گیری
-
direct flight
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرواز مستقیم
-
stage direct
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرحله مستقیم