کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
assembling پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
assembling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مونتاژ، نصب، ماشین سواری، حشر
-
واژههای مشابه
-
assembler
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مونتاژ کننده، همگذار
-
assemblies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجامع، مجلس، اجتماع، انجمن، گروه، هيئت قانونگذاری، هم گذاری
-
assemblement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مونتاژ
-
assembl
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مونتاژ
-
assembles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مونتاژ می کند، سوار کردن، جمع شدن، فراهم اوردن، همگذاردن، انباشتن، گرد اوردن، جفت کردن، گرد امدن، انجمن کردن، متراکم کردن
-
assembly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مونتاژ، مجلس، اجتماع، انجمن، گروه، هيئت قانونگذاری، هم گذاری
-
assemblance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هماهنگی
-
assembled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مونتاژ، مجتمع، مجموع
-
assemblers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسمبلرها، همگذار
-
assemble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جمع کن، سوار کردن، جمع شدن، فراهم اوردن، همگذاردن، انباشتن، گرد اوردن، جفت کردن، گرد امدن، انجمن کردن، متراکم کردن
-
assemblable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مونتاژ
-
tail assembly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مونتاژ دم
-
sub-assembly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیرمجموعه، زیرمجمع