کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
arrange پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
arrange
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترتیب دادن، مرتب کردن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، قرار گذاشتن، طبقه بندی کردن، طبقهبندییا جور کردن
-
واژههای مشابه
-
arranges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترتیب می دهد، مرتب کردن، ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، قرار گذاشتن، طبقه بندی کردن، طبقهبندییا جور کردن
-
arrangement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرایش، تنظیم، ترتیب، نظم، مقدمات، قرار، ارایش، تمهید، طبقه بندی، تصفیه، چیدن نان و شراب عشای ربانی روی میز
-
arranger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرایشگر، مرتب
-
arrangements
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترتیبات، تنظیم، ترتیب، نظم، مقدمات، قرار، ارایش، تمهید، طبقه بندی، تصفیه، چیدن نان و شراب عشای ربانی روی میز
-
arranged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرتب شده اند، مرتب، منظم، سر براه
-
arranging
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سامان دادن، مرتب کردن، ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، قرار گذاشتن، طبقه بندی کردن، طبقهبندییا جور کردن
-
arrangeable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تضمین کننده
-
temporal arrangement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرایش موقتی
-
floral arrangement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرایش گل
-
living arrangement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرایش زندگی
-
spatial arrangement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرایش فضایی
-
musical arrangement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرایش موزیک
-
flower arrangement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرایش گل