کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یه تکه،یه پارچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مرسل يه
دیکشنری عربی به فارسی
مخاطب , گيرنده ء نامه , کسي که جنس يا مالي بعنوانش ارسال شده
-
جستوجو در متن
-
shred
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکه تکه شده، تکه، پاره، ذره، خرده، سرتکه پارچه، پاره کردن، بریدن، باریک بریدن
-
قصاصة
دیکشنری عربی به فارسی
پاره , تکه , ريز , خرده , ذره , سرتکه پارچه , پاره کردن , باريک بريدن
-
three-piece
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سه قطعه، درست شده از سه قسمت، سه پارچه، سه تکه
-
enbloc
دیکشنری انگلیسی به فارسی
enbloc، در یک بلوک، یک پارچه، دربست، یک تکه
-
en bloc
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ان بلوک، در یک بلوک، یک پارچه، دربست، یک تکه
-
centos
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنتوس، پیراهن چهل تکه، پارچه وصله وصله، هر کار ناجور و غیر متجانس
-
shreds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شلاق ها، تکه، پاره، ذره، خرده، سرتکه پارچه، پاره کردن، بریدن، باریک بریدن
-
cento
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنتو، پیراهن چهل تکه، پارچه وصله وصله، هر کار ناجور و غیر متجانس
-
piece
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعه، تکه، بخش، مهره، عدد، پاره، پارچه، نمونه، لقمه، سر، کمی، دانه، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت، اسلحه گرم، خرده، وصله کردن، یک تکه کردن، ترکیب کردن، جور شدن
-
pieces
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعات، قطعه، تکه، بخش، مهره، عدد، پاره، پارچه، نمونه، لقمه، سر، کمی، دانه، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت، اسلحه گرم، خرده، وصله کردن، یک تکه کردن، ترکیب کردن، جور شدن
-
مادة
دیکشنری عربی به فارسی
فقره , اقلا م , رقم , تکه , قطعه خبري , بخش , مادي , جسماني , مهم , عمده , کلي , جسمي , اساسي , اصولي , مناسب , مقتضي , مربوط , جسم , ماده , چيز , کالا , جنس , مصالح , پارچه , چرند , پرکردن , تپاندن , چپاندن , انباشتن , جوهر , مفاد , استحکام
-
قطعة
دیکشنری عربی به فارسی
ذره , رقم دودويي , ريز ريز کردن , بريدن , جدا کردن , شکستن , تکه بزرگ يا کلفت وکوتاه (درمورد سنگ ويخ وچوب) , کنده , مقدار قابل توجه , بسي , بسيار , چندين , قواره , تکه , سهم , بخش , بهره , قسمت , سرنوشت , پارچه , قطعه , توده انبوه , قرعه , محوطه , قط...
-
lot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیلی زیاد، قطعه، قرعه، سرنوشت، سهم، قسمت، تکه، محوطه، قطعه زمین، بهره، چندین، قواره، بخش، توده انبوه، پارچه، جنس عرضه شده برای فروش، کالا، بخش کردن، سهم بندی کردن، تقسیم بندی کردن، جور کردن، بسیار، خیلی، بسی